روایت سانحه سقوط بالگرد رئیس جمهور
امیر شایان مهر گزارشگر حاضر در محل
این روایت حاصل گفت و گوی اختصاصی پایگاه خبری تحلیلی آفتاب لارستان با جناب آقای امیر شایان مهر خبرنگارِ لاریِ رئیس جمهور و حاضر در محل سانحه بالگرد میباشد و پاترا بدون هرگونه دخل و تصرف و یا ویرایش آن را منتشر میکند.
من تنها خبرنگار حاضر در محل حادثه بالگرد بودم. شهادت میدهم که هیچ چیز را از مردم مخفی نکردم. درمورد این حادثه سوالات بی پاسخ وجود دارد اما هیچ ابهامی وجود ندارد. در آن لحظات پر از تنش فرماندار لارستان با من تماسِ روحیه بخشی گرفت .
به گزارش آفتاب لارستان امیر شایان مهر خبرنگارِ لاریِ ابراهیم رئیسی ، رئیس جمهورِ فقید کشورمان که گزارش های لحظه به لحظه وی از روز سانحه بالگرد در رسانه هایِ مختلفِ داخلی و خارجی بازتاب گسترده ای داشت در بخش دومِ گفت و گوی اختصاصی خود با آفتاب لارستان اظهار داشت:
دلیل اینکه در سفر تبریز با بالگرد نرفتیم و از راه زمینی حرکت کردیم این بود که من باید برنامه رئیس جمهور در افتتاح سد را برای خبر نیمروزِ ساعت ۲ بعدازظهر آماده و گزارشش را تدوین میکردم، این اواخر به فرمول ، ساختار و ساز و کاری رسیده بودیم که گزارش ها را در همان محل برنامه تدوین کنیم و آن را از طریق نرم افزار های پیام رسان و… برای مرکز بفرستیم تا پخش شود.
برنامه آقای رئیسی تقریبا تا ساعت ۱۲:۳۰ روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت طول کشید و ما از همان ابتدای برنامه کار های تدوین را هم انجام میدادیم تا زمان برای نهایی کردن گزارش و ارسال آن کم نیاوریم . ساعت ۱۲:۳۰ که صحبت های آقای رئیسی تمام شد بلافاصله نریشن های مربوط به صحبت ها و بخش هایی که باید با صدای رئیس جمهور در قالب گزارش پخش میشد را انتخاب کردیم و این ها زمان میبرد.
ما باید تا ساعت یک و نیمِ بعد از ظهر گزارش را آماده و ارسال میکردیم تا به خبر ساعت ۱۴ می رسید، ضمن اینکه بیم این را هم داشتیم که اگر با بالگرد سفر کنیم ممکن است دسترسی مان به اینترنت و حتی آنتنِ موبایل کم و خللی در آن ایجاد شود و عملا امکان ارسال گزارش وجود نداشته باشد .
به همین دلیل با هماهنگی هایی که انجام دادیم مقرر شد که ما در همان محل بمانیم و گزارش مان را تکمیل کنیم و بعد به اتفاق چند تن از کارمندان نهاد که آن ها هم به دلایلی در آنجا مانده بودند، به صورت زمینی به سمت تبریز بیاییم و قاعدتا مسیری که میخواستیم طی کنیم حدود چهار ساعت و نیم راه بود و عملا به برنامه بعدی آقای رئیسی نمیرسیدیم و قرار شد برنامه بعدیِ ایشان که افتتاح بخشی از پالایشگاه تبریز بود را خبرنگاران مرکز استان آذربایجان شرقی پوشش دهند.
روایت سانحه سقوط بالگرد رئیس جمهور
دلیل دیگری که باعث شد ما همراه با بالگرد نرویم این بود که بالگرد ها تقریبا پر شده بودند و معمولا همراهان رئیس جمهور در این سفر ها، به ویژه در سفر های برگشت بیشتر است یعنی ما حتی در سفر خارجی یا داخلی، رفتن مان تعداد کمتری هستیم اما در بازگشت بیشتریم به این دلیل که برخی از افراد قبل از سفر به عنوان پیشرو در منطقه مستقر میشوند و وقتی برنامه تمام میشود آنها هم انتظار دارند که برگردند.
این سفر هم همینطور بود. برخی از وزرا و همراهان رئیس جمهور و مدیران میانی بعضا قبل از آن روز آمده بودند و تمایل داشتند که با همراهان رئیس جمهور برگردند، به هر حال فضایی برای اینکه ما برگردیم نبود و این هم دلیل دومی بود که ما تصمیم گرفتیم زمینی برگردیم.
بلافاصله پس از اینکه گزارش مان را ارسال کردیم، به سمت تبریز حرکت کردیم ، چون ساعت ۷ هم از تبریز به سمت تهران پرواز داشتیم و باید به نحوی خودمان را میرساندیم که ساعت ۶ در فرودگاه تبریز و آماده برگشتن به سمت تهران باشیم.
ساعت ۲:۳۰ (بعد از ظهر) بود که مطلع شدیم اتفاقی برای یکی از بالگرد ها افتاده است. اول اطلاع چندانی نداشتیم که برای کدام بالگرد و چه اتفاقی افتاده است اما همین مسئله ما را نگران کرد و با همه دوستانی که در ون سوار بودیم به این نتیجه رسیدیم که پرواز برگشت به تهران را بیخیال شویم و خودمان را به محلی که حدس میزدیم سانحه اتفاق افتاده است برسانیم.
با ارتباطاتی که با محافظان رئیس جمهور داشتیم، آنها لوکیشن محل را برایمان فرستادند و ما عازم آن منطقه شدیم. هنوز ساعت ۴ بعد از ظهر نشده بود که خودمان را به محل حادثه رساندیم و از آن لحظه به بعد که یک ساعت و خورده ای از مفقود شدن بالگرد رئیس جمهور میگذشت وارد منطقه شدیم.
باقی ماجرا هم همه میدانند که مسئولیتِ خبر رسانیِ چنین اتفاق بزرگی که حالا حالا ها در تجربه و عمرِ کاریِ هیچ خبرنگاری ممکن است تکرار نشود به من سپرده شد و اصلا حق انتخابی هم وجود نداشت چون تنها خبرنگاری که در محل حاضر بود من بودم و امکاناتِ ارسال تصویر و ارتباط زنده هم داشتیم بنابراین شروع به اطلاع رسانی کردیم تا فردای روز حادثه که آن خبر تلخ منتشر شد.
روایت سانحه سقوط بالگرد رئیس جمهور
سعی کردم در گزارشی که به اسم « روایت سانحه » منتشر شد و حتی تلاش کردیم در عنوان گذاری این گزارش هم هیچ سوگیری یا قضاوتی نداشته باشیم و حتی با اسم « روایت » هم موافق نبودم.
میخواستم اسم آن را « بازگویی سانحه » بگذارم یعنی ماجرایی را بازگویی میکردم، اما از نظر آوایی به این نتیجه رسیدیم که «روایت سانحه» اسم بهتری است و همانطور که از اسم این مستند برمیآید سعی کردم فقط هرآنچه که مطمئن بودم و هر اطلاعاتی که برایم موثق شده بود را در گزارش بیاورم.
تللاش کردم به چند ابهام جواب دهم. به عنوان نمونه به ابهامات و سوالاتی که چرا رئیس جمهور به صورت زمینی برنگشت، چرا پرواز در آن آب و هوا انجام شد و چرا ادعایی که میشود مبنی بر اینکه آقای آل هاشم ( امام جمعه تبریز ) تماس را پاسخ داده است، جواب دهم اما یک سری ابهامات هم هنوز وجود دارد و برای همه ما سوال است که چرا آقای آل هاشم گوشیِ تلفنِ همراهِ خلبان را پاسخ داده است؟
چرا آقای آل هاشم صحنه سقوط بالگرد را ندیده یا برای کسی بازگویی نکرده است و اساسا چه اتفاقی برای بالگرد افتاده است؟ این ها سوالاتی است که هنوز پاسخی برایشان نداریم و به نظرم این واژه که بگوییم « ابهام » وجود دارد درست نیست ، ما الآن ابهامی نداریم یعنی چیز مبهمی وجود ندارد و سوالات بی پاسخی داریم که شاید نتوانیم برایشان پاسخی پیدا کنیم اما چیز مبهمی در ماجرا وجود ندارد. ابهام از سرپوش گذاشتن از انتشار برخی از اطلاعات میآید یا از چیز هایی که ممکن است یک برداشتِ غلط ایجاد کند.
من هر اطلاعاتی که به دستم رسید را عینا منتشر کردم و هیچ سانسور و حذف ، تعدیل و لاپوشانی ای در انتشار اخبار نبود چون اساسا کسی با من کاری نداشت. من شب تا صبح با رسانه های مختلف از جمله شبکه خبر ، شبکه افق ، شبکه دو و رادیو ها و شبکه هایِ مختلفِ استانی ارتباط داشتم و هیچ کس در طول این ارتباطاتِ مکرری که تقریبا هر پنج دقیقه یک بار از زمان حادثه تا زمان پیدا شدن بالگرد داشتم به من نگفت که چه بگویم و چه نگویم.
شهادت میدهم که هیچ چیز را از مردم مخفی نکردم و هر اطلاعاتی که از هر جایی به دست می آوردم را با مردم در میان میگذاشتم و واقعا خود ما هم تا ساعت ۴، ۵ صبح نمیدانستیم که چه اتفاقی برای بالگرد افتاده است ضمن اینکه شواهد، قرائن و اطلاعات و صحبت هایی که با آقای آل هاشم شده بود و پاسخ تماسی که داده شده بود همه ما را امیدوار کرده بود که شاید اتفاقی در حد فرود اضطراری یا فرود سخت یا چیزی شبیه این رخ داده است و اگر هم اتفاقی افتاده در حد جراحت و بیهوشی و این جور چیز هاست. یعنی هیچ کس تصوری از این موضوع که اتفاق افتاده بود نداشت.
اطلاعات جدیدی از ماجرا نداریم و هر آنچه تا الآن بوده را به مردم گفته ایم ، حداقل خودِ من هر چیزی که بوده را گفته ام و مطمئن باشید که اگر اطلاعات جدیدی برسد آن را با مردم در میان میگذاریم چون اساسا چیزی برای مخفی کردن وجود ندارد من سعی کرده ام فقط روایت را بازگو کنم و هر برداشت، تحلیل و قرائتی که افراد از این ماجرا دارند برای خودشان شریف و محترم است و میتوانند با دلیل و سند به مردم بگویند،چ.
افکار عمومی هم باهوش است و اگر کسی دلیل مُتقَنی بیاورد و تحلیل درستی کند میپذیرد، ولی من تا الآن هیچ تحلیلِ درستی ندیده ام و بعضی از این دلایل، تحلیل ها و روایت ها به شدت نادرست، مغرضانه و چرت و نظرات آبدوغخیاری و خیلی کشککی و تحریف واقعیت بودند.
متاسفانه برخی از مردم هم این تحلیل ها را پذیرفته اند و به نظر من مردم و افکار عمومی نیازمند تقویت و ارتقای سواد رسانه ای هستند تا خیلی سریع فریب اینگونه شامورتی بازی ها ( حقه بازی ها) را نخورند.
تقریبا ساعت ۵، ۵:۳۰ صبح اولین نشانه ها و نگرانی های شدید وارد اتاق مدیریت ستاد بحران شد که شاید همه سرنشینان بالگرد جان خود را از دست داده باشند . لحظات بسیار سختی بر ما گذشت. من اشک، آه و گریه زیادی از مسئولان و آدم هایی را دیدم که هیچ وقت آنها را در این موقعیت و شرایط ندیده بودم.
در آنجا همه مثل هم بودیم، یعنی وزیر بهداشت در بغل من گریه میکرد و وزیر راه و شهرسازی در بغل وزیر فرهنگ، در آنجا فرقی بین یک مقام بلند پایه و یک خبرنگار ساده تلویزیونی وجود نداشت. همه ما در آن لحظه یک نقطه اشتراک داشتیم و آن هم افسوس، اندوه و غمِ از دست دادن رئیس جمهور و همراهانش بود که برای همه ما، لحظه به لحظه خاطره ساخته بودند.
لحظات بسیار سختی بود. ابتدا شوک اولیه ناشی از این خبر به مجموعه وارد شد اما بعد باید کاری که از شب گذشته انجام داده بودیم را تکمیل میکردیم و آن انتقال پیکر ها با خودرو از محل سانحه بود.
ما همراه با اجساد به تبریز برگشتیم و برای غسل و آماده سازی اجساد به صورت مستقیم به وادی الرحمه تبریز رفتیم و درگیر مراسم تشییع و برگزاری جلسات و اطلاع رسانی راجع به این ماجرا شدیم.
همین درگیرِ کار شدن باعث شد که هنوز متوجه نشویم چه غم بزرگی برایمان اتفاق افتاده است و چه فاجعه بزرگی را تجربه میکنیم . همین درگیری باعث شد که کمی به خودمان مسلط شویم اما بعد از آن هر چه گذشت باعث شد که عمق فاجعه را بیشتر درک کنیم و هنوز هم وقتی یاد خاطراتی که با آقای رئیسی داشتم میافتم برایم دردناک است.
همیشه این را میگویم که آقای رئیسی را به عنوان فرزندِ یک مادر ، همسرِ یک زن ، پدرِ دو دختر و پدر بزرگِ چند نوه و یک آدم خدمتگزار به مردم ایران دوست داشتم و این دوست داشتن باعث شده است که غم از دست دادنش برایم خیلی سنگین باشد و روز هایِ دردناکی را سپری کنم.
در آن زمان ( سقوط بالگرد ) خیلی فرصت نشد که به خانواده و دوستانم اطلاع رسانی کنم که حالم خوب است و بخش اعظمی از تماس هایی که در ساعات اولیه داشتم علاوه بر رسانه ها، شبکه های مختلف و کانال های رادیو و تلویزیون که میخواستند از من اطلاع بگیرند، از طرف دوستانم بود.
فرماندار ویژه لارستان هم در آن بحبوحه به من زنگ زد و من این بار تماس های شماره هایی که در گوشی ام داشتم و سیو کرده بودم و می دانستم که از دوستان هستند و نگرانند را اگر فرصت نمیشد پاسخ نمی دادم یا در حد یک پیامک به آنها جواب میدادم که امکان پاسخگویی ندارم اما شماره فرماندار لارستان را نداشتم و به تصور اینکه ممکن است از رسانه ای باشد که من شماره آن را ندارم تماس را جواب دادم و ایشان بسیار دوستانه با من صحبت کردند.
یک سری اطلاعات از من گرفتند و برای من در آن شرایط روحیه بخش بود که فرماندار زادگاهم به من زنگ زده است. هم نگران حالم بود و هم میخواست از ماجرا اطلاعاتی داشته باشد که به هر حال تماس کوتاهی با ایشان در همان بحبوحه بحران فراهم شد.
از روز سانحه که از ساعت ۴ صبح بیدار شده بودم تا فردای روز سانحه حدود ساعت ۴ بعد از ظهر نخوابیده بودم. یک فرصت نیم ساعت ، ۴۰ دقیقه ای پیدا کردم و در همین مدت خوابیدم و دوباره بیدار شدم و کار کردم. شب حدود ساعت ۱۲:۳۰ خوابیدم و صبح ساعت ۵ بیدار شدم. اصلا نمیتوانستم بخوابم و حس میکردم باید کاری که شروع کرده ایم را تمام کنیم. به صدا و سیما رفتیم و ارتباط های مختلفی برقرار کردیم. در برنامه ها حاضر شدیم و این شروع تحقیقات و جمع آوری اطلاعات و داده ها برای تهیه مستند « روایت سانحه » بود.
آن موقع نمیدانستم که حتی بیبیسیِ فارسی به استناد من خبر منتشر کرده است و بسیاری از رسانه ها منبع خبری شان را من اعلام کرده بودند چون من تنها کسی بودم که از محل سانحه به صورت دائم اطلاع میدادم و همانطور که گفتم از نظر روحی ، بیخوابی و… فشار هایی وجود داشت. البته به دلیل اینکه سه سال با آقای رئیسی کار میکردم و سفر های زیادی با ایشان رفته بودم، در آن سفر ها هم بیشتر از یک ساعت ، یک ساعت و نیم بیشتر نمیتوانستیم بخوابیم و کلا برنامه آقای رئیسی فشرده ، متعدد و پرکار بود.
این موضوع را پذیرفته بودیم چون میدانستیم در کنار رئیس جمهوری کار میکنیم که او هم چیزی فراتر از ما ندارد. یعنی اگر بی خوابی و کار زیاد برای ما هست برای او هم هست و این ها به ما انرژی ای میداد که همه ما یک هدف داریم و آن هم خدمت به مردم است ما به این جور کار کردن عادت داشتیم.
از نظر روحی تا صبح امیدوار بودم که آقای رئیسی را زنده پیدا خواهیم کرد و حتی خودم را آماده کرده بودم برای اینکه بعد از ۱۶، ۱۷ ساعت که خبری از ایشان نداریم وقتی آقای رئیسی را ببینیم اولین سوالی که باید از ایشان بپرسیم چیست. حتی به این فکر کرده بودیم که اگر جراحتی داشته باشد آیا از نظر رسانه ای درست است که آن را پخش کنیم یا نه!
تمام شب تا صبح را به این چیز ها فکر میکردم. اصلا یک لحظه به این فکر نکردم که ممکن است آن اتفاق برای آقای رئیسی افتاده باشد. به هر احتمالِ دیگری فکر میچکردم غیر از این موضوع اما به هر حال سرنوشت جور دیگری رقم خورده بود و علیرغم همه امید هایی که خودم داشتم و امیدواری هایی که به مردم دادم، نشد آن چیزی که باید میشد.
اقتباس از کانال آفتاب لارستان
نوشید ز پیمانه و لبخند زد و هیچ نگفت از تلخی
پاداش وفا به عشــق ، پـرواز در آغوشِ خـداست
امید قربانی
علاقمندان میتوانند از طریق لینک زیر عضو کانال اطلاع رسانی شهرستان لارستان شده و مطالب و محتواهای این کانال را مطالعه کنند:
لینک کانال آفتاب لارستان در ایتا
لینک کانال آفتاب لارستان در تلگرام
بسیار عالی ودرست
خدا شهید رئیسی را دوست داشت که رفت و ندید چه مار های افعی در آستینش پرورش می داده
غلامعلی جعفر زاده نماینده ادوار مجلس در گفتگو با اصلاحات نیوز:
یکی از کسانی که به دنبال تک دوره ای شدن رئیسی و خوشحال از این حادثه بود، آقای بذرپاش است. بقیه اعضای کابینه، آقای صولت چطور به خودش اجازه داد با آن جنایت بزرگی که درباره حقوق بازنشستگان و تامین اجتماعی کرده، در انتخابات ثبت نام کند؟ آقای داوود منظور که اول سازمان مالیاتی و بعد هم سازمان برنامه و بودجه را خراب کرد، با چه رویی برای ثبت نام آمده؟ همین آقای قاضی زاده هاشمی جنایتی که در حق خانواده شهدا و ایثارگران کرد را صدام نکرد. کم کاری، کوتاهی و رها شدگی این خانواده از بزرگترین جنایت های قاضی زاده هاشمی بوده است.
قالیباف در یک هفته در دو قوه ثبت نام کرد! آن هم علی رغم تذکر رهبری. رهبری گفتند بزرگترین خسارت این است کسی وارد مجلس شود و بعد کت و شلواری برای قوه مجریه بدوزد. ایشان مگر همین هفته در مجلس قسم نخورد که پای این قوه می ایستم! چطور قسم خود را میشکند؟