دهه ۸۰ در منطقه ۹ آموزشی تهران ( تهرانسر ، اکباتان ، آزادی ، خلیج و… ) معلم بودم در مقطع راهنمایی!
اون وقتا دانش آموزا بعد از سوم راهنمایی وارد دبیرستان میشدن. اما انتخاب دبیرستان در شهرِ تهران تابع برخی شرایط خاص بود مانند فاصله بین مدرسه و منزل که کار رو برای ثبت نام در یک دبیرستان ممتاز سخت میکرد!
سال ۸۱ توی تهرانسر چندتا دانش آموزِ سوم راهنمایی داشتم که انصافاً بچه های بسیار باهوش و تیزی بودن با نبوغ بالایی در یادگیری و حل مسئله. خانواده هاشون هم روی مشاوره های بنده در رابطه با دوره تحصیلی بعدی و کیفیت و کمیت دبیرستان های منطقه حساب باز کرده بودن!
یه روز به صورت اتفاقی توی کلاس درباره کالج البرز و تاریخچه و کیفیت آموزشی ممتاز اونجا و استاندارد های علمی این دبیرستان برای بچه ها صحبت کردم. در اثنای مطالب هم ذکر خیری از مدیر کالج کردم و گفتم که ایشون بچه محل بنده ست!
فرداش، پدر یکی از این دانش آموزان که اوضاع مالی بسیار خوبی هم داشت ( رئیس بخش حقوقی ایرانخودرو بود ) اومد مدرسه و به من گفت : فلانی، شنیدم که مدیر دبیرستان البرز از آشناهای شماست. هرچقدر قیمتش باشه پرداخت میکنم اگه اسم پسرم رو بتونی اونجا بنویسی…
و انصافاً این بچه از نظر هوش و استعداد شایستگی اینو داشت که توی دبیرستان البرز درس بخونه اما فاصله بین تهرانسر تا دبیرستان البرز اونقدر زیاد بود که مجبور میشد زمانِ بسیار زیادی رو برای رفت و برگشت تلف کنه. احتمالاً استعداد بچه توی ترافیک تهران نابود میشد. مضافاً اینکه BRT هم نبود اون موقع!
من هرچی برای این پدر دلیل و برهانِ تجربی و علمی و قانونی آوردم که منصرف بشه، قبول نکرد و همچنان اصرار داشت پسرش توی کالج البرز درس بخونه. حاضر بود هزینه سنگینی هم پرداخت کنه. فرض کنین به قیمتِ امروز حاضر بود یه دنا پلاس خرج کنه!
آخرای سال تحصیلی شد. وقتی دیدم پدرِ این بچه قانع نمیشه باهاش قرار گذاشتم که فلان شنبه، سه تایی (پدر و پسر و بنده) بریم دبیرستان البرز و این دانش آموز رو به مدیر اونجا معرفی کنم!
روز موعود، حادثه ای رخ داد و به خاطر جلسه اضطراری با وزیر صنعتِ وقت، این پدر نتونست بیاد لذا ما دوتایی رفتیم به سَمتِ دبیرستان البرز!
دبیرستان_البرز ( یا اصطلاحاً کالج البرز ) جزو دبیرستان های قدیمی و معتبر تهران محسوب میشه که اون روزا مدیرش جناب آقای ولی صنایع بود. توی راه نگران این بودم که نکنه مدیر دبیرستان منو نشناسه یا اونطو که شایسته ست تحویل نگیره و خلاصه ضایع بشم پیش دانش آموزام. چون خودمَم اولین بار بود که پا میذاشتم توی اون دبیرستان و تا اون موقع هیچ رابطه خاصی با مدیر کالج نداشتم.
بالاخره رسیدیم به دبیرستان البرز و من با سلام و بسم الله و کلی نگرانی وارد ساختمون شدم . از شانسِ خوبِ من اونروز پسرِ بزرگ آقای صنایع ( آقا محمد ) هم توی مدرسه بود و داشت برای نصب سیستم های کامپیوتر یا شایدم تعمیر سیمکِشی برق مدرسه کمک میکرد.
همدیگه رو توی راهرو دیدیم و خوشبختانه محمد هم بنده رو به خوبی شناخت. بلافاصله اومد به طرف ما و رفتیم توی بغلِ همدیگه. و انصافاً چقدر هم صمیمانه و مودبانه مواجه شد با من که خیلی کِیف کردم. توی چند جمله ماجرا رو به محمد گفتم و ایشون با همون لبخند و صمیمیت ما رو به اتاق مدیر راهنمایی کرد!
واقعا انتظارشو نداشتم که این مَرد ( مدیر کالج ) چنان استقبالِ شایسته و صمیمانه ای از ما داشته باشه و در سطحِ بالا تحویلمون بگیره. انصافا رفتارِ آقای صنایع در حد یک جنتلمن بود. گرم ، صمیمانه ، پدرانه و در عینِ حال سرشار از پروتکل های مدیریتی و متشخصانه . رفتاری که آدم رو سرِ کِیف میاره و جذب میکنه. مهمتر از همه اینکه اعتماد به نفس میده . یه رفتارِ دیپلماتیک تمام عیار!
خلاصه اینکه نشستیم و بعد از کمی تعارفات اولیه، موضوع رو با مدیر دبیرستان درمیون گذاشتم. آقای صنایع هم توی چند دقیقه علاوه بر اون نکات قانونی و محدودیت ها، مطالب انگیزشی و آموزشی دیگه ای هم فرمودن که در نهایت اون دانش آموز مجاب شد برای اینکه دبیرستان دیگه ای رو نزدیک تهرانسر انتخاب کنه!
و در پایان هم آقای صنایع و محمد با همون گرما و صمیمیت و مهربانی ما رو بدرقه کردن. خیلی برام لذت بخش بود رفتارِ نجیبانه این پدر و پسر. در تمام اون مدت حتی یه ذره نِخوت یا غرور در حرکات و سکنات و گفتار آقای صنایع ندیدم. انگار من برادرش بودم و این دانش آموز هم پسرش.
نکته جالب ماجرا اینه که: آقای صنایع ، هوش مدیریتی بالایی داره و فهمیده بود که این پسر توی صندوقِ پول بزرگ شده و پدرش حاضر به پرداخت هرگونه مبلغی بابت ثبت نامش هست اما وقتی اون دانش آموز موضوع رو پیش کشید، آقای مدیر یک لایه ی جدیدی از مناعت طبع و چشم نداشتن به جیبِ ثروتمندان رو نشون داد که هم من و هم اون دانش آموز خجالت کشیدیم از ادامه دادن مطلب!
و به نظرم حرف ها و مشاوره اون روز مدیر دبیرستان البرز کاملآ دقیق و درست بود و استنکاف ایشون مبنی بر عدم پذیر این دانش آموز صادقانه ترین و متعهدانه ترین کاری بود که یک مدیر میتونست انجام بده!
دانش آموزِ قصه ی ما امروز یکی از مدیران ارشد و محققان ارزشمند در سازمان انرژی اتمی هست. همچنین یکی از افتخارات علمی کشور. شاید اگه اون روز مدیر دبیرستان البرز، پولِ هنگفت رو به آینده ی این پسر ترجیح میداد و اینقدر پدرانه و دلسوزانه مشاوره نمیداد، ترافیک و شلوغی تهران باعث کُشته شدنِ استعداد و نبوغِ این دانش آموز میشد!
ولی صنایع اینروزا دوره بازنشستگی خودشو در روستای دهنه سر سفیدرود سپری میکنه و احتمالا خیلیا نمیدونن که چه سوابق آموزشی و مدیریتی داره و شاید اصلاً ندونن که کالج البرز کجاست و چه جایگاهی در سیستم آموزشی کشور داره!
اون روزی که ما مهمان آقای صنایع بودیم ، ایشون حرف از تبادل آموزشی این دبیرستان با برخی از مدارس توکیو ( ژاپن ) زده بود که بیانگر رتبه علمی بسیار مهم این مدرسه داشت!
جناب آقای ولی صنایع، همچون گذشته دوسِتون دارم و مانند یک دانش آموز عرض ادب و ارادت تقدیم حضور شما میکنم. مانا و بهروز باشین استاد بزرگوار…
این پست رو به افتخار استاد ارجمندم جناب آقای ولی الله صنایع و جهت پاسداشت و نکوداشت کار ارزشمند این مدیر متعهد آموزشی ایران نوشتم.
ولی الله صنایع مدیر نزدیک به ۱۰ سال مدیر دبیرستان البرز تهران بود. دبیرستان البرز معروف به کالج البرز یا کالج آمریکاییها از مهمترین و قدیمی ترین کالج های ایران با اعتباری بسیار بالا که تاریخ تاسیس اون برمیگرده به دوره ناصری الدین شاه قاجار و بعد از دارالفنون دومین دبیرستان بسیار مهم ایران محسوب میشه.
و آقای صنایع نزدیک به ۱۰ سال مدیر این دبیرستان بود!
نگارش این خاطره به جهت پاسداشت نام این مدیر لایق و شایسته کالج البرز هست که از اهالی روستا دهنه سر سفیدرود هم هستن.
این پست رو به افتخار استاد ارجمندم جناب آقای ولی الله صنایع و جهت پاسداشت و نکوداشت کار ارزشمند این مدیر متعهد آموزشی ایران نوشتم.
ولی الله صنایع مدیر نزدیک به ۱۰ سال مدیر دبیرستان البرز تهران بود. دبیرستان البرز معروف به کالج البرز یا کالج آمریکاییها از مهمترین و قدیمی ترین کالج های ایران با اعتباری بسیار بالا که تاریخ تاسیس اون برمیگرده به دوره ناصری الدین شاه قاجار و بعد از دارالفنون دومین دبیرستان بسیار مهم ایران محسوب میشه.
و آقای صنایع نزدیک به ۱۰ سال مدیر این دبیرستان بود!
نگارش این خاطره به جهت پاسداشت نام این مدیر لایق و شایسته کالج البرز هست که از اهالی روستا دهنه سر سفیدرود هم هستن.
امید قربانی
گروه فرهنگی روستای دهنه سر سفیدرود