پایگاه سراسری پاترا

ما را به چند کیلو سبوس فروختید ؟

ما را به چند کیلو سبوس فروختید ؟

نفرین و ننگ ابدی بر شما باد که به این راحتی مردم فروشی میکنید

به قلم : حسین اکبریان 

وارد آخرین روز از سال ۱۴۰۲ شده ایم . در حالی که چهار صد و دو آخرین نفس های خود را میکشد ، طبیعت نیز انتظار ورود به سال جدید را میکشد .

شوربختانه با یک نگاه اجمالی و ارزیابی گونه روی این سال به خوبی نشان از عدم رضایتمندی بیش از پیش دامداران و همکاران گرامي و کلیه فعالان دامپروری از این صنعت و سختی و مشقت بیشتر نسبت به سال های قبل در تامین نقدینگی و فروش شیر و خرید نهاده های دامی و تامین علوفه میباشد .

اوایل سال ۱۴۰۲ با تغییرات ناگهانی و غافلگیر کننده ای که در راس وزارت جهاد کشاورزی رخ داد با خبرهایی مبنی بر استعفای سید جواد ساداتی نژاد و پس از آن سرپرست شدن دکتر سید محمد آقا میری بر جهاد کشاورزی و در نهایت انتخاب محمد علی نیکبخت به وزارت ، بیشترین توجه ها و دغدغه های تولید کنندگان حوزه دامپروری ، معطوف به توافق شورای قیمت گذاری کالاهای اساسی کشاورزی بر سر قیمت جدید شیر خام و اعلام آن از سوی تعاونی ها و تشکل های صنفی بود که اکثرا به تازگی تشکیل مجمع داده بودند .

صد البته در تشکیل این مجمع ها نیز حرف و حدیث ها و گمانه زنی های فراوانی ایجاد شد . به گونه ای که بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان صنعت دام معتقد بودند که تمام مراحل شکل گرفته در انتخابات اتحادیه مرکزی دامداران ، کاملاً مهندسی شده بود برای گزینش نفرات خاص در راس مهمترین و بزرگترین تشکل صنفی صنعت دام ایران . 

و باز هم شوربختانه تقریباً قریب به اتفاق نفرات گزینش شده در اتحادیه مرکزی دامداران هم از روند و فرایند کار ها و وظایف مربوطه ، مطلع نبودند که نهایتاً منجر به عدم اعلام قیمت جدید شیر خام گردید . و این معضل تا خرداد ماه نیز ادامه پیدا کرد که عملا ۲ ماه ضرر را به دامداران تحمیل نمود .

پس از آن بود که بالاخره قیمت جدید شیر خام اعلام شد . قیمتی که نه تنها موجب تعجب و حیرانی آگاهان و نخبگان صنعت دام شد بلکه حتی یک نارضایتی عمومی در میان دامداران را نیز در پی داشت .

و البته ، این پایان ماجرای قیمت گذاری روی شیر خام نبود چراکه محصول تولید شده با خونِ دلِ دامداران در کشاکش بروکراسی های اداری و سیاست های هردمبیل وزارت جهاد کشاورزی ، با چالش های جدیدی مواجه شد . هر کس که می‌ توانست ، برای خوش رقصی به پیشگاه دولت سیزدهم ، مقداری از قیمت شیر خام را کاهش داد .

 آنچه بر شیر خام گذشت ، صراحتا بیانگر این نکته بود که هم متولیان و مدیران ارشد وزارت جهاد کشاورزی و هم تشکل های صنفی و اتحادیه های دامی ، کوچکترین و کمترین اهمیتی برای صنعتِ دامپروری قائل نیستند .

متاسفانه در حالی که دامپروری ، جزو صنایع استراتژیک ، راهبردی و پلتیکال در تمام کشور های جهان محسوب میشود ، برای مسئولان بالادست ایرانی این صنعت چیزی جز یک سرگرمی نبود . 

اگر سال گذشته را به دو سال قبل از آن اضافه کنیم و در ترازوی ارزیابی تحلیلی قرار دهیم ، یک نتیجه بیشتر نمیتوان گرفت . و آن نتیجه این است که صنعت دامپروری ایران ، بحرانی ترین دوره را در تمام طول تاریخ چند هزار ساله خود گذرانده است .

 فقدان نهاده سویا تبدیل به یک معضل اساسی شده بود اما با این حال دامداران آرام آرام مشغول جایگزین کردن دانه سویا به جای کنجاله‌ها و سویای فرآوری شده بودند که به یکباره تصمیم های ناگهانی مدیران بالادستی دوباره روی سر دامداران آوار شد .

کارخانه های تولید و فرآوری خوراک دام ، فاقد ظرفیت و کیفیت کافی در این امر بودند و از طرفی نیز دولت فاقد محل تامین ارزی جهت واردات کنجاله جدید بود. 

همزمان با نبود کنجاله سویا و دلال بازی در این زمینه که قیمت را تا حدود دو برابر قیمت مصوب افزایش داده بود ، نوبت به علوفه ذرت رسید که افسار پاره کرد و به دو برابر قیمت سال قبل خود رسید و کمبود آن ضربه بزرگی به دامداران خرد وارد نمود .

پس از آرام کردن بازار نهاده سویا در پاییز گرم و بی بارش نوبت به علوفه یونجه رسید که هر روز با قیمت های غیر واقعی مواجه بودیم به نحوی که در اوایل زمستان ، قیمت یونجه از دو برابر قیمت تابستان عبور کرد و جنجالی اساسی در بازار علوفه ها بوجود آورد .

رفته رفته به روز های آخر سال نزدیک می‌ شدیم که خبر های مربوط به گرانی تفاله چغندر قند شتابان از راه رسید تا به دامداران بگوید که : دردسر های شما قرار نیست هرگز تمام شود ! 

 افزایش قیمت تفاله چغندر باعث شد تا همه دامداران دوباره استراتژی های غذایی گله ها را تغییر دهند و به دنبال جایگزین و جانشین کردن چیزی به جای تفاله چغندر باشند .

در انتهای سال نیز شاهد انتخاباتی مهندسی شده در مجمع اتحادیه مرکزی بودیم که دوستان با رای نیابتی و وعده اعطا سبوس بر جای خود تکیه زدند و کسانی که چندین سال نتوانستند کار مهمی در این صنعت انجام دهند باز هم بر سکان این کشتی به گل نشسته تکیه زدند .

حال سوال اساسی اینجاست که این همه گرانی و افزایش قیمت در خوراک دام با چه چیزی و چه منبع مالی برای دامداران جبران شد ؟ چرا قولی که برای شناور بودن قیمت شیر خام در طول سال متناسب با تغییرات قیمت خوراک دام داده شد ، هرگز عملی نشد ؟ 

عملا چند ماه آخر سال با ضرر دامدار و افزایش روزانه قیمت خوراک مواجه بودیم . نقش تشکل ها و تعاونی های دامپروری در این بازار پر تلاطم چه بود ؟ آیا رسالتی جزء حمایت ارشادب و راهنمایی داشتند ؟

متاسفانه همین دوستان با توصیه بالادستی ها تنها و تنها در فکر سود بیشتر به جان دامدار افتاده بودند و به جای مدیریت بفکر خود و سود بیشتر بودند . آیا افزایش چند درصدی قیمت گوشت در ابتداب سال و وفور نهاده جو و ذرت می توانست تمامی ضرر های بیان شده را هم پوشانی کند ؟

بیاییم آرزو کنیم که سال ۱۴۰۳ ، سالی پر از گشایش های جدید و کارآمد در این صنعت پنج میلیون نفره باشد . بیاییم همه باهم دعا کنیم که اتفاقات خوبی برای دامپروری ایران رخ دهد و مشکلاتی که هر ساله تکرار می‌شود درس عبرتی برای سال جدید شود وگرنه شاهد اتفاقات ناگوار تر و غیر قابل جبران در این صنعت اساسی کشور خواهیم بود .

و در پایان بیاییم از درگاه خداوند منان این خواسته را طلب کنیم : خدایا ، همه ی این درد ها و سختی ها و مرارت ها برای ما قابل تحمل بود . اما یک زخم بر پیکر رنجور ما نشسته است که نه تنها درمان پذیر نیست بلکه هر روز عمیق تر میشود .

اینکه سه چهار نفر در یک اتحادیه حاضر میشوند پنج میلیون تولید کننده را همراه با زن و بچه ها و آرزوهایشان به چند کیلو سبوس بفروشند ، درمان ناپذیر ترین درد ماست . خدایا آنقدر سبوس در حلقوم این چند نفر بریز که خفه شوند تا دیگر شاهد اینگونه ملت فروشی نباشیم !

نویسنده : حسین اکبریان

مهندس برق صنعتی / مترجم زبان انگلیسی/ پرورش دهنده گاو شیری در استان اصفهان

مقالات و مطالب بیشتری در اینجا بخوانید :

ارزش ریال از دوره رضا شاه تا دوره ابراهیم رئیسی

با چشم باز هم میتوان جان داد / امید قربانی

نهایت توانایی رئیسی اینست : تعویض صفر با صفر

بحران خودکشی در میان دامداران ایران / امید قربانی

لینک مستقیم گروه صنعت دام ایران در تلگرام

2 دیدگاه در “ما را به چند کیلو سبوس فروختید ؟

  1. tajik گفت:

    سینوهه شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش را به نشانه بردگی بریده بودند بالای سر خودش میبیند . در ابتدا میترسد ، اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی میبرد، با او هم کلام میشود .

    برده از سینوهه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود ، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند .

    سینوهه از برده سئوال میکند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند ؟ و برده می گوید : سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم ، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم ، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود . روزی صاحب اين قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد ، سال های سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم ، اکنون از کار معدن رها شده ام ، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند …
    سینوهه با برده به شهر مردگان ( قبرستان ) می رود و قبر نوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند :
    او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر ( آمون ) است و به سعادت ابدی رسیده است .
    در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: “آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم ؟ درود خدایان بر او باد . ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش .

    سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است ؟
    و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که : “وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند ، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم ؟”

    و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند ، مینویسد:
    آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد .

    سینوهه پزشک خصوصی دربار فرعونیان بود که داستان های زیادی از او نقل شده است .

  2. فاطمه سادات موسوی گفت:

    در یک روستایی گاوی داشتند که چند خانواده از شیر آن استفاده میکردند و منبع روزیِ آنها بود یک روز گاو خواست تا از کوزه بزرگی آب بخورد اما سر گاو درون کوزه گیر کرد . مردم روستا اول خواستند کوزه را بشکنند اما گفتند نزد ریش سفید برویم تا شاید راه چاره بهتر ببیند. ریش سفید گفت سر گاو را ببرید، بریدند و گفتند : هنوز سر گاو در کوزه مانده! ریش سفید گفت حالا کوزه رابشکنید! وچنین کردند. ریش سفید رفت و ناراحت و غمگین در گوشه ای نشست. مردم گفتند ای ریش سفید ناراحت نباشید هم گاو و هم کوزه فدای شما.

    گفت من ناراحتِ گاو یا کوزه نیستم، از این ناراحتم که اگر شما من را نداشتید میخواستید چگونه امورات  زندگی خود را بچرخانید!
    حالا ما نگرانیم اگه این مسئولین دلسوز و خلاق را نداشتیم چه بلائی سرمون می آمد؟؟

    فاطمه سادات موسوی
    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *