دموکراسی ، انتخابات و انگیزه شهروندی
آیا باید اشتباه را تصحیح کرد یا آن را ادامه داد؟
به قلم : یاسر بهرامی چگنی
اگر از یوگی ها و مرتاض های هندی و برخی بیماران انزوا طلب صرف نظر کنیم باید اذعان کنیم که ما به عنوانِ بیش از ۹ میلیارد انسان ، خواه ناخواه در جامعه زندگی میکنیم و گریزی نداریم از اینکه این نوع زیستن و زندگی را ساختارمند کنیم . تعریف انسان به عنوان یک موجودِ سیاسی از همین امر منتج شده است. زیستن با دیگران لزوما مسائلی را پدید می آورد که در زندگی یک فرد منزوی و تنها رخ نمیدهد .
فرض کنید اگر من یا شما مثل رابینسون کروزوئه در یک جزیره دور افتاده بودیم ، آیا سیاست ، مدیریت ارتباط با دیگران ، تدوین و تنظیم روابط اجتماعی ، علم اقتصاد و بسیاری دیگر از مبانی عمومی و اجتماعی دیگر هیچگونه معنی و مفهومی داشت ؟
پس این زیست جمعی ، با هم و در کنار هم بودن و نیاز های متقابل ماست که سیاست و مبانی زندگی اجتماعی را پدید می آورد .
با توجه به وضعیت جهان ، هر گروه از ما انسان ها بر حسب تقدیر درون یک مرز جغرافیایی به نام کشور زندگی میکنیم و یک ملت را تشکیل میدهیم . هر ملت نیز باتوجه به الگوها و آداب و سنن و فرهنگ خود یک نحوه از مدل های مدیریتی یا به عبارتی سیستم حکمرانی منحصر به خود را دارا میباشد .
از قضا سیستم حکمرانی ما برخلاف بسیاری از نظام های حکمرانی دنیا یک نظام سیاسی با امکان دسترسی انتخابی به نهاد های قدرت است .
صد البته میتوانست اینگونه نباشد و ما از این امکان و امتیاز بی بهره باشیم کما اینکه مردم در بسیاری از کشور ها از این امتیاز برخوردار نیستند .
از طرفی دیگر در کشور ما ، مردم از طرف بالاترین مقام های سیاسی و حکمرانی به شرکت در انتخابات و انتخاب آزادانه مدیران تشویق می شوند . این وضعیت فرصتی بی نظیر برای کنشگری است .
دارا بودن یک نظام حکمرانی امکان دسترسی و انتخاب آزاد برای شهروندان ، دستاوردی است که بعد از چند انقلاب در یکصد ساله ی اخیر و با درایت بنیانگذار انقلاب اسلامی در میثاق های ما در قانون اساسی گنجانده شده است .
یکی از مترقی ترین اصول دموکراسی که آن را از دیگر شقوق نظام های حکمرانی متمایز می کند قابلیت حل بحران ها و مسائل با روش دموکراتیک است .
یکی از اصلی ترین و بنادی ترین شاخص ها در نظام های انتخابی و دموکراتیک این است که نهاد های آن سیال و منعطف هستند نه اینکه ثابت و لایتغیر باشند .
همانا دوره کوتاه حکمرانی مزیتی است که امکان چرخش نخبگان را فراهم میسازد . در این نظام ها امکان انطباق و انعطاف باشرایط مختلفِ داخلی و خارجی وجود دارد و شهروندان این امکان را دارند که با حضور در فرایند های سیاسی ، دموکراسی و اسلوب دموکراتیک جامعه ی خود را تصریح کرده و حق خود را به عنوان شهروند سیاسی محقق کنند .
افراد باید با عقلانیت و اندیشیدن در عملکرد قدرت ، منافع خود را به عنوان شهروند تشخیص دهند تا بتوانند انتخاب درستی را انجام دهند .
طبیعی است با هر انتخاب نادرست و یا هر نوع امتناع از انتخاب این اجازه را به گروه های دیگر میدهند که قدرت را در دست گیرد . و تقریبا تا حدودی طبیعی خواهد بود که افرادی که قدرت را در دست میگیرند سعی کنند منافع حامیان خود را تامین نمایند .
لازمه تحقق هر سیاست مطلوب برای اکثریت ، امتناع از انتخاب و عدم مشارکت در سیاست و مدیریت کشور نیست . سیاست ورزی مطلوب ، آگاهی از منافع و مشارکت مستمر است . کما اینکه اگر سیاست ورزی احساسی و همراه با عدم درک منافع خود باشد نه تنها ضد خود عمل میکند بلکه امکان برگشتن به حالت اول را نیز تا حدودی محدود می کند.
هر انتخاب بد باعث سرخوردگی و عدم اعتماد به سیاست ها و سیاستمدار میشود . حال با توجه به امکان اشتباه در انتخاب باید این حق را برای خود قائل باشیم که از راه رفته برگردیم و انتخاب خود را تصحیح کنیم . عدم تصحیح اشتباه ، خود اشتباهی بزرگتر و افتادن در چرخه باطلِ فرصت سوزی ها و از دست دادن پتانسیل های جمعی ست .
مگه ایرانی نیستی ؟ سلام و لطفا این متن را با تامل و تعقل بخوانید و از تاریخ درس بگیریم . ۱. رستم را تورانیان نکشتند، بلکه برادرش شغاد او را کشت!
۲. خلفای عباسی طی بیست سال حریف بابک نشدند و او در این مدت بیش از پانصد هزار تن از سربازان خلفای ملعون عباسی را کشت، اما با نیرنگ افشین یکی از خودمان اسیر و مثله شد !
۳. یعقوب لیث را خلیفه عباسی مغلوب نساخت، بلکه یاران او در حساس ترین زمان ممکن از پشت به او خنجر زدند!
۴. جلال الدین منکبرنی خوارزمشاه، در بیش از سی نبرد قوم تاتار ( مغولان مسیحی ، بودایی ) را چنان در هم کوبید که تموچین عروس خود را برای وساطت و پادرمیانی نزد وی فرستاد و از در صلح درآمد، اما متاسفانه در این هنگام یکی از بین خودمان از پشت بدو خنجر زد و با کشتن او ایران از دست رفت.
۵. درست در زمانی که روسیه تزاری حاضر بود برای رهایی از دست شیرمرد ایران زمین ( عباس میرزا ) نیمی از ممالک خود را به ایران واگذار کند، صدر اعظم غربزده ایران ( میرزا ابوالحسن خان ایلچی ) دست در دست سرگوزلی سفیر بریتانیا به کاخ گلستان رفت و نیمی از ایران را به روس ها واگذار کرد .
۶. در آن هنگام که نابودی سپاهیان روس به یک یورش سواره نظام ایران بند بود، آصف الدوله فرمانده غربگرای سواره نظام، از پشت به ایران خنجر زد و از صدور فرمان حمله خودداری کرد و عباس میرزا و ایران را در برابر دشمن وانهاد و بدین سان ترکمنچای را بر عباس میرزا تحمیل کرد.
۷. امیر کبیر مترصد انقلاب صنعتی و علمی در ایران بود اما به سفارش بیگانه و به دستور نزدیکترین فرد به خود رگ حیاتش در حمام فین کاشان قطع شد.
۸. شیخ فضل الله نوری را پسرش با کمک یپرم خان ارمنی بر دار کرد و سران غربگرای مشروطه به دست همین یپرم خان، سردار ملی ستار خان و مبارزان تبریز را در باغ اتابک به خاک و خون کشیدند!
۹. نهضت جنگل را دشمن شکست نداد. سر میرزا کوچک خان را یکی از یاران نفوذی خودش بنام خالو قربان برید و برای رضا شاه برد.
۱۰. رئیس علی را هم اجنبی ها شهید نکردند. رئیسعلی هم از پشت با تیر غلام حسین تنگکی که نفوذی انگلیسی ها بود از پا در آمد.
۱۱. محمد تقی خان پسیان هم که به کمک مردم همدان سپاه روس را در هم کوبید و تار و مار کرد ، روس و انگلیس او را نکشتند، بلکه رضا خان سردار سپه سر از بدن این مرد شجاع جدا کرد .
۱۲. شهیدان بهشتی و رجائی و باهنر و مطهری و مفتح و هفده هزار شهدای ترور را هم دشمنان خارجی نکشتند بلکه کسانی کشتند که در همین مرز و بوم متولد شده بودند و ادعای مبارز و مجاهد بودن داشتند! کسانی که در جنگ صدام بر علیه ایران کنار دشمن بودند و شریک جرم دولت بعثی در شهادت ۲۳۰ هزار از بهترین مدافعان این مملکت بودند!
۱۳. تاریخ مبارزات ما با دشمنان این مرز و بوم گواه است که از پشت کمتر از رو به رو تیر نخورده و نخواهیم خورد . هر بار مبارزه ایرانیان جدی شد رهبران و قهرمانان ما به خودی ها ( عناصر نفوذی که از پشت خنجر زدند، یا یاران سست عنصر که سر بزنگاه پشت رهبران و فرماندهان را خالی کردند ) باختند!
تا آنجا که حضرت مولوی فرمود : زین همرهان سست عناصر دلم گرفت / شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.
آری برادر و هموطن گرامی تا ملتی خم نشود دشمن بر گرده او سوار نمیشود.
و اما امروز، در شرایطی که ایران و مردم ستمدیده آماج شدیدترین و خطرناک ترین یورش بیگانگان هستند ما چه نقشی را ایفا میکنیم ؟ ایا نقش رستم را داریم یا نقش شغاد برادر کش را ؟ چقدر علیه خودمان میگوئیم و می نویسیم و محتوا میسازیم و چقدر علیه دشمنان خونی خودمان ؟
آیا ما همان میگوئیم و همان میکنیم که دشمنان ایران را مایوس می کند، یا برعکس ، گفتار و کردار ما موجب خشنودی دشمن شده است ؟ مراقب باشیم تا ما نیز مبدل به یکی از نامردان بین خودمان نشویم ! بیاییم و عهد ببندیم با ایران تا نگذاریم تاریخ دوباره تکرار شود ! ما ادعائی نداریم و گفتنی ها را گفتیم و باز هم میگوییم یکبار ۸ سال جلوی دشمن ایستادیم و هزاران شهید و جانباز و اسیر دادیم و خاک و شرف مردانگی ندادیم و باز هم از جان و خون و سر خود می گذریم ولی ای کاش خون ما به دست خودی ها ریخته نشود. با شرکت در انتخابات دشمن روبرو را شکست بدهیم اما با انتخاب اصلح به استحکام سنگر خودی ها ، کمک کنیم.