گاهی با خودم فکر میکنم چرا ما بعضی چیز ها را نمیفهمیم ؟ نفهمیدن چیست ؟ ما چگونه و چرا نمی فهمیم ؟ به گمان بنده همان طور که فهمیدن، به عنوان فعل ایجابی، علل و زمینه ها و فرایند دارد، نفهمیدن هم به واقع فعلی ( در سیاق ترک فعل ) است که همه این ها را دارد. لطفاً فکر کنید که چرا چیزی را نمیفهمیم. برخی علل و زمینه ها را میشمارم.
۱. نمیفهمیم چون اطلاعات پایه نداریم. کسی که نمی داند عالم از عناصر ساخته شده ، هنوز عناصر اربعه را مهم و اتم سازنده جهان میداند.
۲. نمی فهمیم چون لبریز از اطلاعات مرده و پوسیده هستیم. اطلاعات جدید به ما نمی رسد. نمیدانیم پرس سرد نمیتواند سموم کنجد و زیتون را بگیرد . بعد خوشحالیم که مغازه دار می گوید: روغن گیری در حضور شما.
۳. نمی فهمیم چون تعصب داریم . پدرانمان مذهبی یا دارای سیادت و سروری بوده اند، مادرمان سفره میاندازد ، دو متر چلوار دور سرمان است، فلان عنوان، یونیفرم و مدرک ناپلئونی از فلان دانشگاه گرفتهایم !
۴. نمیفهمیم چون شهوت خود نمایی و حرف زدن داریم نه بردباری و شکیبایی لازم برای شنیدن و پرسیدن و سنجیدن و آموختن !
۵. نمی فهمیم چون منطق بلد نیستیم و فریب مغالطات را می خوریم. ذهنمان را به روی حرف های تازه بسته ایم، در همان دماغ عفونی بی گشایش، در بن بست معرفت های نازل قرار گرفته ایم.
۶. نمی فهمیم چون برای نفهمیدن از جایی پول یا اعتبار یا اهمیت یا هویت می گیریم.
۷. نمی فهمیم چون در معرض آرای جدید و اندیشه های نو قرار نمیگیریم. به « دیگری » بی توجهیم و تره هم برایش خرد نمیکنیم.
۸. نمی فهمیم چون رذائل اخلاق مهمی مثل تعصب، خود محوری ، کینه ، جهل مرکب ، حسد ، نا گشودگی ، تکبر، استکبار و استبداد فکری و ذهنی و دلی داریم.
۹. نمی فهمیم چون هویت ما در گرو نفهمیدن ماست. اگر بفهمیم هویت خود را گم میکنیم و حس گم شدگی داریم.
۱۰. نمی فهمیم چون پرسش و طلب فهم در ما نیست. به نفهمیدن عادت کرده ایم و به آنچه داریم دلخوشیم.
۱۱. نمی فهمیم چون عقاید مان را مطلق می دانیم و فکر میکنیم حقیقت فقط نزد ماست.
۱۲. نمی فهمیم چون اهل خطر کردن در دریای پر آشوب فهمیدن نیستیم.
۱۳. نمی فهمیم چون امواج دریا ها را ندیده ایم و آب گندیده چاله کنار خیمه خود را بهترین و گوارا ترین آب میدانیم.
۱۴. نمی فهمیم چون مسخر گفتمان های مسلط دینی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و حتی خانوادگی هستیم.
۱۵. نمی فهمیم چون به قول کانت جرئت دانستن نداریم و در عهد صغارت به سر میبریم. آدم صغیر همیشه گوشش به دهان مرجع اقتدار بیرونی است، تا ارباب بگوید و او اطاعت کند.
۱۶. نمیفهمیم چون از سنت گذر نکردهایم. درجا زدن با سنت ذهن ما را اخته میکند.
۱۷. نمیفهمیم چون با دیگری گفتوگو نمیکنیم. راه نقد و گفتوگو را بستهایم و نیازی به آن نمیبینیم. خودمان را عقل کل میدانیم.
۱۸. نمیفهمیم چون پروازمان زودهنگام است. هنوز سر از تخم بیرون نیاوردهایم، اما میخواهیم به قلهها بپریم.
۱۹. نمیفهمیم چون کتابهایی میخوانیم که فقط اطلاعات ما را افزایش میدهد. کتابی نمیخوانیم که به قول کافکا جمجمه ما را بترکاند. به باسواد بودن فکر میکنیم نه به تغییر کردن و عوض شدن.
۲۰. نمیفهمیم چون درد فهمیدن نداریم.
۲۱. نمیفهمیم چون میخواهیم با فهمیدن فقط مهمتر جلوه کنیم.
۲۲. نمیفهمیم چون تاریخ نمیخوانیم. اگر تاریخ بخوانیم هم فهم به ما میبخشد و هم سرنوشت نفهمها را نشانمان میدهد.
۲۳. نمیفهمیم چون کسانی یا کتابهایی نمیگذارند بفهمیم.
۲۴. نمیفهمیم چون ایدئولوژیک میفهمیم، یعنی در قفس بستهای از ایدههایی که به ما حقنه کردهاند و راهی برای فرار از این قفس مقدس نداریم.