نتایج سرد انتخابات مجلس
اُبژه تمرّد ایرانیان از خدافروشان بدون عقبگرد
به قلم : عبدالرضا اعتمادیان
از زمانی که معنای رای و صندوق و انتخابات را فهمیدم ، فضای انتخاباتی یکی از زیستگاه های اصلی فعالیت های اجتماعی و سیاسی من بود و برای جذب و تشویق مردم به رای دادن ، هرآنچه در توان داشتم تلاش میکردم !
بر این باور هستم که جز صندوق و سیستم رای راه گریزی برای اصلاح امور وجود ندارد . اما خب در این دوره من هم مانند بسیاری دیگر از مردم ، انگیزه ی چندانی نداشتم و شور و اشتیاقم آنچنان نبود که تکاپو و تحرک زیادی لازم داشته باشد . بنابراین صف و سرما و مشغله و… بهانه ای شد تا همان مقدار اندکِ تعلقِ برجای مانده از آتش و حرارت جوانی فروکش کند و رای ندهم.
نه اینکه نسبت به دموکراسی و پارلمان و انتخابات ، باورهایم را از دست داده باشم ، خیر . بلکه همچنان باورمند به این مبانی و پایه های ضروریِ فرایند توسعه و تکامل اجتماعی هستم . فقط همانگونه که گفتم ، برای من ، تفاوت دوره کنونی با تمام گذشته ی بیش از شصت ساله ام در همان انگیزه هایی ست که خُمره ی آن شکسته و جامش بر زمین ریخته ! دیگر مِی و باده ای نمانده است تا مرا به شور و شوقِ دلبرانه بکشاند !
چندان سخت و پیچیده نبود . با کمی پرسه در میان مردم و پرسش از حالشان ، حجم انبوهی از بی انگیزگی و بی رغبتی آنان نسبت به انتخابات را به راحتی میشد دید و شنید و فهمید . بسیاری از مردم این سرزمین دیگر انگیزه و اشتیاقی به انتخابات ندارند . برآیند و عملکرد ۴۵ ساله نظام جمهوری اسلامی ، مردم را به یکی از تاریک ترین و بدترین نقاط کنشگری جمعی یعنی به بیتفاوتی رسانده است . بیتفاوت شدن جمعی ، نقطه ی هزیمت و هبوط جامعه است .
زیستِ تاریخیِ ایرانیان بیانگر این است که همواره برای نیل به بهبودی و بهروزی ، در تکاپو بوده و هیچگاه متوقف و بیتفاوت نشده اند . پس بدون شک این بی انگیزگی و بی رغبتی عمومی کنونی علت یا عللی دارد .
نگاه و نگرش من به کنش های جامعه ی ایران ، دلایل زیادی را به ذهن متبادر کرده است . یکی از این دلایل ، فقرِ نشاط و شادی در میان مردم است . اما در عوض به جای شادی که از ضروری ترین مکانیسم های حیاتِ جمعی ست ، هر روز قطاری از گزارش های تیره و تلخ و دردآور و زجر آفرین و مایوس کننده روی ریل مغز و اعصاب آنها حرکت میکند .
از تحریم و تورم و گرانی ( ام الفساد کشور ) که دیگر نسبت به آنها کِرخت شده ایم و حواس پنجگانه ی ما بدانها هیچ واکنشی نشان نمیدهد گرفته تا غمبارگیِ روزانه از شنیدن انواع اختلاس ها و بردن ها و خوردن ها که اعداد و ارقامشان نیز هربار فَربِه تر و درشت تر میشود ، باعث شده است تا مردم به مرزِ بیتفاوتی و بی رغبتی برسند .
آنچنان کِرختی و بی شوقی که وقتی از وطنپرستی و دینداری و شرافت و غیرتمنذی سخن میگویم و مینویسم ، متهم به وهم و خیال و پریشانی مغزی میشوم . مردم میگویند : تا کِی میخواهی در این توهم بمانی ؟ این چیز هایی که میگویی ، سالها پیش در قبرستان سیاستمداران و دولتمردان ما به خاک سپرده شده است و الان از جنازه آنها شاید استخوان هم نمانده باشد .
اینها ، ناشی از چیست ؟ آیا جز این است که پیروزمندان امروز مجلس فقط در سرزمین کورها قهرمان هستند و نه در سرزمین خردمندان ؟ چون اینها فقط ماهی خود را از آب گل آلود میتوانند بگیرند آنهم ماهی مرده نه زنده !
چون هیچوقت ندیده ایم که مجلسیان ، خود را با هیچیک از ابزار های خردمندی و خردورزی تجهیز کنند و رفتار و کردارشان از روی دانایی و خِرَد نبوده است . اینکه نابخردی و نادانی شأن ، منشأ عامدانه و آگاهانه و خودخواسته دارد یا غیر عامدانه و ناخواسته است ، بحثی مفصل دارد که اکنون مجال آن نیست .
اما در هر صورت منافع آنها در این است که اتحاد و انسجام ملی ایرانیان شکسته شود . ایرانیانِ متحد و منسجم همواره برای حاکمان و حکمرانی های مستثمر و مستعمر خطر آفرین بوده اند . بدین جهت است که نظامِ دیوانسالار کنونی ما در کانون خردورزی و استفاده از ابزار خردمندی جایگاهی نمی توانند پیدا کنند . که اگر میتوانستند شناگر ماهری بوده اند و هستند . بگذریم ، حرف زیاد است و وقت تنگ !
عنوان و مفهومی که در دوران انقلاب اسلامی ایران بخصوص از دوم خرداد به بعد ، فصل الخطاب جمهوریت ما شد و بارها از زبان رهبران و دغدغه مندان نظام تکرار گردید به نحوی که امروزه جزو اصطلاحات سیاسی و واژه پردازی جامعه شناختی جهان شده ، مفهوم مردم سالاری دینی بود .
نظام دیوانسالار ایرانی از همان ابتدا با غرب و مفاهیم غربی تخاصم اساسی داشت لذا به جای واژه دمکراسی که غربی بود از عنوانِ مردم سالاری دینی پرده برداشتند . این عنوان برای نظام تازه تأسیس که بر مبنای فقه شیعی شکل گرفته بود بار سنگینِ ولایت بر مردم از طریق شورِ دینی بود که بر دوش میکشید.
فرضیات زیادی بر آن متصور است . اما از همه مهمتر برای سالم نگهداری چنین بار وزینی تا مقصد نهایی ، یک راه بیشتر وجود ندارد که بتوان به نمایش گذاشت . و آن چیزی جز پایبندی به روح قانون اساسی نیست که از مسیر انتخابات می گذرد .
ماهیت واقعی آن در شعار اولیه ی « استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی » بدست می آید . در حقیقت آزادی و استقلال و جمهوریت ، ریشه و مبنای مردم سالاری دینی ست . نقض هر کدام از آن ریشه ها باعث خلق نوعی انسداد سیاسی میشود که در نهایت استبداد سیاسی و حرکت به سوی توتالیتاریسم دینی را در پی خواهد داشت . توتالیتاریسمی که صدها و بلکه هزاران بار بدتر از استبداد سلطنتی ست .
شوربختانه نزاع قدیمی مشروعه بر مشروطه همیشه غالب بوده و در نهایت هم شکست سخت میخورد اما با روش تعصب و ترس دوباره احیا می شود.
اما خوشبختانه هرچه به فضای خرد جمعی افزوده میشود و افکار عمومی روشن تر میگردد ، مجال و میدانِ سوءاستفاده ی مذهبی و قربانی کردن مقدسات هم تنگ تر و کوچکتر میگردد و دین افزاری دیگر به داد نخواهد رسید .
در این انتخابات ، اُبژه ای ناب خلق شد . این مردم ، شبیه آن مردمی که همواره سوژه میشدند ، نبودند . مردم تبدیل به اُبژه ای زیبا شدند . تمرد از عبا و قبا و عصیان بر خدافروشان و دست رد زدن به نمایش قدیس ها و مفتونِ دین بازی نشدن ها ، همان ابژه ای ست که سالها حسرت آن بر دل خردمندان سنگیی میکرد . و این ، راهی روشن است که هرگز عقبگرد و بازگشت به سیاهی و تاریکی ندارد .
راه برون رفت به رسمیت شناختن مطالبات بصورت اعتراض خیابانی و یا صندوق رای خالی هست که همبستگی و همدلی را زنده نگه می دارد. فرض دیگر بر همه کسانی که به هر دلیلی نقدی دارند برای یک گفتگوی بزرگ ملی خود را آماده سازند .
راهی جز گفتگو بر هیچ کس وجود ندارد . چه به زبان مدارک تاریخی و فرهنگی و مذهبی و فلسفی گفته شود چه به زبان خشونت . پایانِ تمام نزاع ها گفتگو برای زندگی آرام جمعی است.
بویژه در دورانی بسر می بریم که ناهنجاری ها از محیط زیست تا صنایع و آموزش و فرار سرمایه و نخبگان و هزاران ابر بحران دیگر که در طی ۴۶ سال تلمبار گشته راه حل منطقی برای آن پیدا نشد جز چماق و حصر و زندان و آوارگی . پس طرفین شرایط کشور را درک کنند .